محله آبکوه در منطقه یک از قدمت زیادی برخوردار است هرچند به گفته اهالی، شرایط موجود در محله نوعی بیمهری به آن محله و قدمتش است و هریک حرفهای زیادی برای گفتن دارند. ما نیز نزد حمید صداقت یکی از ساکنان قدیمی محله آبکوه رفتیم تا از گذشته این محل برایمان بگوید.
قدمت قلعه آبکوه طبق کتاب «روزی، روزگاری آبکوه» نوشته علی دشتبان به ۴۰۰ سال قبل میرسد (البته عدهای از قدیمیهای محل قدمت آن را به بیش از هزار سال نسبت میدهند). آبکوه از جنوب به روستاهای احمدآباد و ملکآباد، از سمت شمال به گندمزارها، از سمت غرب به کاریزها و از سمت شرق به باغهای روستا منتهی میشده است.
قلعه قدیمی آبکوه را در ابتدا چهاربرجی مینامیدند و دلیل آن داشتن ۴ برج بلند در اطراف روستا بوده است. این قلعه شامل ۳ محدوده قلعه کهنه، آبکوه و سعدآباد بوده است. قلعه کهنه محدوده چهاربرجی قدیم است و در قسمت غرب قلعه آبکوه فعلی قرار داشته که مردم پس از خرابشدن قلعه نام آن را قلعه کهنه گذاشتند. محدوده آبکوه هم در بین روستای سعدآباد و قلعه آبکوه واقع شده است و سعدآباد هم در قسمت شرق قلعه آبکوه فعلی قرار داشته است.
حمید صداقت در این باره میگوید: میان آبکوه و سعدآباد زراعتکاری میکردند و به تدریج هر دو توسعه یافته و به هم متصل شدند. گورستانی در این محل وجود داشت که به طور معمول سعدآبادیها در قسمت بانک خون فعلی و اهالی آبکوه در قسمتی که اکنون اداره آب و فاضلاب است مردگان خود را دفن میکردند.
ابتدا در این محل حمام «کهنه» وجود داشت که رو به روی مسجدجامع رضوی و بهصورت خزینه و سنتی بود. پس از تغییر و تحولات چند دوش در آن تعبیه شد و نوبتی شد. به تدریج حمام بلور روبهروی مدرسه اردشیر بابکان ساخته شد که بزرگ بود و برای بانوان و آقایان عمومی و چند نمره داشت. در ورودی آقایان در دستغیب ۱ و قسمت ورودی بانوان نیز در دستغیب ۳ بود.
به یاد دارم که از شهر با درشکه به اینجا میآمدند و به همین دلیل حمام کهنه به فراموشی سپرده شد و از بین رفت
به یاد دارم که از شهر با درشکه به اینجا میآمدند و به همین دلیل حمام کهنه به فراموشی سپرده شد و از بین رفت. گرچه باید برای نسل آینده حفظ میشد و حداقل به عنوان موزه از آن استفاده میشد. مردم برای گاز در میدان راهنمایی چند روز تجمع کردند تا اینکه آبکوه سعدآباد را گازکشی کردند و از همان زمان به جای نفت در حمام از گاز استفاده شد.
او ادامه میدهد: دبستان اردشیر بابکان در حاشیه میدان راهنمایی بود که بعدها شهید صداقت نام گرفت و سالهاست که جای خود را به کانون فرهنگی رشد داده است. در گذشته مدرسه دیگری به نام تدین هم وجود داشت، اما اکنون با از بین رفتن آن مدارس، دانشآموزان این محل مجبور هستند به محلهای دیگر بروند. علاوه بر این در خانهای در خیابان دستغیب ۱۱ آسیابی وجود داشت و آقای سیدحسینی مسئولش بود. آسیاب در سالهای پایانی عمرش با برق کار میکرد. چیزی که زیاد به چشم میخورد مکتبخانهها بودند که افرادی مانند آبجی معصوم و... در آنجا به آموزش قرآن میپرداختند. مسجد حسینی آبکوه، جامعرضوی، مسجد بنیهاشمی نیز بالای ۱۰۰ سال و مسجد رسول (ص) تقریبا ۴۵ سال قدمت دارند.
خانهها بیشتر خشتی و گنبدی بودند و قطر دیوارهای آن حداقل ۵۰ سانت بود تا در تابستانها گرم و در زمستانها سرد نباشد. مرغ و خروس در خانهها دیده میشد و افراد سبزی میکاشتند. در محل درختان زیادی از جمله مو و همچنین توت وجود داشت و کاشتن درخت توت باقیالصالحات محسوب میشد. هنوز هم درختان توت بسیاری در این محل پابرجا هستند. آن زمانها فصل توت که میشد رسم بر این بود که به تمام همسایگان داده شود. حتی بعضی افراد درخت توت را وقف مردم میکردند.
کوچهها نیز پیچ در پیچ بود و بعضی از آنها به حدی باریک بود که میگفتند تابوت را نمیتوان در آن دور داد. مردم از چاه آب برمیداشتند و به یاد دارم که مادرم میگفت آب چاه را برای خوردن صاف میکرده است. البته بعدها چند فشاری آب در قسمتهایی از محل گذاشته شد. بقالیهای آن زمان علاوه بر موادغذایی، نفت، میوه و حتی گوشت هم میفروختند. زغالفروشی و کاهفروشی نیز به چشم میخورد. در کنار آن گاریهای باقالی، هندوانه، سبزیجات و صیفیجات هم فعالیت داشتند. یکی از آنها کربلایی معروف به «کل ممد باقالا فروش» بود. پس از انقلاب رویه ساخت و سازها تغییر یافت و خانهها شکلهای مختلف به خود گرفت و حتی چندطبقه شد.
او ادامه میدهد: مردم محل خودکفا بودند و مایحتاجشان را خود تهیه میکردند. ضمن اینکه دامپروری و کشاورزی نیز میکردند. در اینجا شکستهبند، قابله و حتی آمپولزن وجود داشت که اکنون از این دنیا رفتهاند. در گذشته حتی شعبدهبازانی بودند که مردم را در مراسمها سرگرم میکردند. قالیبافی نیز در میان اهالی مرسوم بود. در برههای نیز افرادی خارج از آبکوه سعدآباد چادر زدند و به تدریج ملکی از این محل خریداری کرده و ساکن شدند.
مردم محل خودکفا بودند و مایحتاجشان را خود تهیه میکردند. ضمن اینکه دامپروری و کشاورزی نیز میکردند
آنها صنایع چوبی و حلبی نظیر خاکانداز، فرفره و... میساختند و هنوز هم برخی از آنها به خراطی مشغول هستند. همچنین این محل کانون مداحی بود و مداحان و نوحهخوانهای سنتی خوبی داشته و دارد. ضمن اینکه روضهخوانی زنانه نیز قدمت زیادی دارد. این محل شاعران، ورزشکاران و استادان دانشگاه بسیاری به جامعه تحویل داده است. این موضوع در زمان انقلاب و جنگ هم به خوبی دیده شد. بیشتر جوانان آن زمان بسیجی بودند و در تظاهرات علیه رژیم شاه شرکت و جلسات مخفیانه برگزار میکردند. در واقع آبکوه سعدآباد کانون انقلابی بود. زمان جنگ نیز خدمات بسیاری ارائه داد و بیش از ۱۰۰۰ نفر شهید و جانباز شدند.
صداقت در پایان میگوید: در گذشته صمیمت خاصی میان اهالی بود. هرچند خانه یک تلویزیون، تلفن و حتی یخچال داشتند و همه از آن استفاده میکردند. در واقع رابطهها بهگونهای بود که گویی همه قوم و خویش هم بودند. در مراسم عروسی و عزا همه حضور داشتند و همبستگی وجود داشت. اکنون بافت فرسوده محل و بیتوجهی به آن وضعیت بلاتکلیفی در محل ایجاد کرده است و حیف است که این مکان که به لحاظ جغرافیایی نیز خوب است اینگونه مورد بیمهری قرار گیرد.